اینروزها درگیریهای مردم ایران با حاکمان سرکوبگر و جنایتکار جمهوری اسلامی بر سر آزادیهای اساسی، در پشتیبانی از دو تن از اصلاح طلبان سر شناس که پیشتر در دستگاه فرمانروائی اسلامی در مناصب مهم کار میکردند تبلور یافته. آنچه در بهمن ماه سال 1357 در ایران رخ داد و نیز رخدادهای هفته های اخیر در برخی کشورهای شمال آفریقا همه میتواند به ما نشان دهد که چه عامل سرنوشت سازی تا کنون در به پیروزی رساندن جنبش کنونی مردم ایران غایب بوده است. رخدادهای مصر و تونس، زمانی که نیروهای نظامی آنها در کنار مردم خود و رو در روی حاکمان ایستادند، نقش بسیار مهم این نیروها را به عنوان یک عامل تعیین کننده در چنین شرایطی به خوبی نشان داد . در ماه گذشته در مصر، با وجود اینکه هیچ شباهتی میان حکومت سرکوبگر اسلامی در ایران با حکومت مصر وجود نداشت، ارتش آن کشور نه تنها حمایت خود را از رئیس جمهور حسنی مبارک کنار گذاشت بلکه او را وادار نمود تا به تسلیم در برابر خواسته های مردم و استعفا تن در دهد اگر چه او خود را رئیس جمهور منتخب و قانونی مردم میدانست.همین موضوع در سال 1357 در ایران، با کنار ماندن ارتش در رویاروئی میان دولت و انقلابیون اسلامی، موجب سرنگونی دولت دکتر بختیار شد که بر اساس قانون اساسی آن روزگار بر سر کار آمده بود، و فرآیند آن کار هم افتادن کشور بدست انقلابیون مسلح شده هوادار خمینی و دار ودسته فدائیان اسلام و آخوندها بود.
آنچه بویژه در دو سال اخیر در ایران رخ داده به خوبی نشان میدهد که بیشتر مردم با کلیت نظام جمهوری اسلامی مشکلات بسیار جدی و اساسی دارند و این گرفتاری تنها منحصر به تقلب در یک انتخابات نیست. بیش از سی سال سرکوب بنیانی ترین خواسته ها و آزادیهای مردم با بهانه های گوناگون دیگر جائی برای گمانه زنی در هدفهای ضد ملی و ضد مردمی گروهی غارتگر که با حمایت چاقو کشان و قمه زنان و با نام دین مقدرات ملتی را در کشور ما بدست گرفته اند نمیگذارد. دیگر بحث بر سر این نیست که یک رئیس جمهور اسلامی برود و یک اسلامی دیگر بجایش بیاید. اکنون دیگر باید برای همه روشن شده باشد (همانطور که برای سردمداران جمهوری اسلامی روشن شده) که نظام حکومتی جمهور اسلامی با همه سرکوبهای جنایتکارانه و شقاوتهائی که برضد مردم ایران بکار برده نتوانسته و نخواهد توانست که صدای اعتراضهای آنها را خفه کند. این برخورد ناگزیر مردم با حکومتگران اسلامی پیامد سالها بی عدالتی، فریب، ریاکاری و رذالتی است که از سوی حاکمان اسلامی که نوید های بهتر ساختن دنیا و آخرت را به آنها داده بودند، بر این مردم روا شده. دیگر حنای وعدههای دروغین بهشت اسلامی و بازگشت به "دوران طلائی امام" در پرتو واقعیتهای تلخی که روزگار را به مردم تنگ کرده رنگ باخته است.
شرایط امروز ایران در حقیقت فرآیند گریز ناپذیر بنیانی است که جمهوری اسلامی بر آن پایه گذاری شده و آنهم چیزی بجز قانون اساسی این جمهوری من در آوردی که در اصل همان خلیفه گری اسلامی است نمیباشد. اصولی که در این قانون اختیارات مهم و ویژه ای را به رهبر یا ولی فقیه داده، چرخه بسته ای را میان رهبر و مجلس خبرگان و شورای نگهبان بوجود آورده که راه را بر هر گونه تغییر و اصلاح بسته است. هرگونه قانونی که در مجلس برای اصلاح این اصول به تصویب برسد بسادگی میتواند بوسیله شورای نگهبان وتو شود در حالیکه نیمی از اعضای شورای نگهبان منصوب رهبری و نیم دیگر هم منصوب همان مجلس اسلامی است. از سوی دیگر مجلس خبرگان نیز نهادی است که اگر چه بر عملکرد رهبرنظارت دارد اما در حقیقت اعضای آن بوسیله همان نهادهای رهبری و شورای نگهبان و با در نظر گرفتن و رعایت شرایطی که هیچ توضیح و معیار روشنی ندارند (مانند شرایط فقیه عادل و با درایت) بر گزیده میشوند. نمونه چنین ابهامهائی در قانون اساسی جمهوری اسلامی که به سادگی میتواند بوسیله حاکمان مورد تفسیرهای دلخواه قرار بگیرد فراوان یافت میشود بطوریکه امروز حتی یک ملای با هوش مانند علی اکبر هاشمی رفسنجانی که خود از عوامل بهم بافتن چنان قانونی بوده است و اکنون از بخت بدش در آنطرف خط قرار گرفته، در باز کردن گره کور آن بسود خود ناتوان است. چگونه میشود در چنین شرایطی دل به اصلاحات یا رفورم بست؟
در حالیکه بیشتر مردم ایران بخاطر وجود چنین حکومتی با مشکلات ریز و درشت بسیاری دست بگریبان هستند، این دیگر پذیرفتنی نیست که کسانی بجهت برخی وابستگیها و دلبستگیهای مادی خود در حفظ شرایط موجود، اینهمه نابسامانی و نارضائی را نادیده بگیرند و یا آنها را کوچک بشمارند. چنین اشخاصی، از هر دسته و گروه و با هر گونه طرز فکری که باشند، اگر در وضعیتی باشند که بتوانند در دگرگونی شرایط موثر باشند ولی در اینراه گامی بر ندارند، مسلماً در ادامه وضع موجود مسئول هستند. بهم ریختگی اوضاع در مصر ارتش آن کشور را وادار به واکنش برای جلو گیری از بد تر شدن وضع کشور کرد و فرماندهان آنها نشان دادند که میتوانند در صورت لزوم برای حفظ کشور خود و ثبات آن که ماموریت اصلی نظامیان هر کشوری است، حتی از پشتیبانی از رهبر و رئیس جمهورشان دست بکشند و از او بخواهند تا کناره گیری کند. با ادامه روند کنونی در ایران، بی شک در آنچه ازین پس رخ بدهد بزرگترین مسئولیت متوجه نیروهای نظامی کشور است که باید با موضع گیری درست در مسیر حرکت مردم و پشتیبانی از خواستهای آنها، رهبران جمهوری اسلامی و در صدر آنها علی خامنه ای را، وادار به تمکین و کناره گیری کنند و در این راه ازهیچ اقدامی کوتاهی نکنند. زمان تنگ است و منابع ملی کشور به سبب بی کفایتیها و فساد رهبران جمهوری اسلامی به شیوه های گوناگون یا نابود میشود و یا به غارت میرود. باید زمینه را برای بر قراری یک نظام مبتنی بر قانون که مانند هر جامعه انسانی و منطقی قابلیت انعطاف و تطبیق با واقعیتهای جهان امروز را داشته باشد فراهم کرد.
کنار ماندن نیروهای نظامی ایران (سپاه پاسداران و ارتش) از درگیریهای میان مردم و نیروهای سرکوبگر انتظامی و اوباش بسیجی اگر چه میتواند به عنوان یک گام مثبت و پسندیده ارزیابی شود اما آنها را از مسئولیت برای محافظت مردم در برابر تجاوزات و کشتار مردم بدست نیروهای مزدور حاکمان ستمگر مبرّی نمیکند. وظیفه نیروهای نظامی در آنجا که مردم بدون هیچگونه توجیهی و بخاطر اعتراض مورد سرکوب و برخوردهای جنایتکارانه دستگاه حکومتی قرار میگیرند ایستادن در کنار مردم است. مردم ایران برای تربیت و نگهداری نیروهای نظامی هزینه های هنگفتی از کیسه منابع طبیعی خود پرداخته و میپردازند. اینک این نظامیان هستند که باید در برابر حاکمانی که در برابر اعتراضات همان مردم و برای ادامه حکومت ناعادلانه خود جنایات و ستمهای بزرگ بر آنها روا میدارند سکوت خود را بشکنند و از آن حاکمان بخواهند تا با کنار رفتن از مصدر قدرت زمینه را برای بازگشت ثبات و زندگی عادی به کشور فراهم کنند. ارتش و سپاه متعلق به مردم ایران است نه آنهائی که در زیر لوای دین به کشتار مردم و تاراج منابع کشور دست زده اند.مبارزه آزادیخواهانه دیر یا زود به بار خواهد نشست اما آنچه امروز این نهادها انجام میدهند بدون شک در آینده مورد ارزیابی و قضاوت مردم قرار خواهد گرفت.
برخی از فرماندهان ارتش ایران در واپسین روزهای پیش از انقلاب اسلامی به پیروی از نصایح یک افسر آمریکائی و با عدم پشتیبانی از دولت دکتر بختیار زمینه را برای گسترش هرج و مرج انقلابی و سر نگونی دولت فراهم نمودند. این موضوع نشان داد که، کسانی که در آن روزها در بالا ترین رتبه های فرماندهی ارتش ایران قرار داشتند بجهت نادانی و ناتوانی و یا خیانت نتوانستند وظیفه اساسی خود را در یکی از حساس ترین دورههای تاریخ ایران، که حفظ کشور و ملت است، بانجام برسانند. آنچه در دوره سی و دو ساله گذشته در ایران روی داده بخوبی نشان میدهد آن اشتباه در تصمیم گیری یا خیانت فرماندهان ارتش چه هزینه سنگینی هم برای مردم و هم برای خود آنها داشته. امروز نیروهای نظامی ایران (سپاه پاسداران و ارتش) یکبار دیگر در برابر یک دو راهی تاریخی قرار دارند. سکوت بیش از این در برابر جنایات حاکمان جمهوری اسلامی ایران مسئولیت نیروهای نظامی را در ادامه وضع موجود هر روز سنگین تر میکند تا جائیکه شاید یک پارچگی کشور را به خطر بیاندازد. دیگر بحث بر سر احمدی نژاد و موسوی نیست. اینک خامنه ایست و باند ملایان و چاقوکشان حامی او که در مقابل مردم ایستاده و سکوت ارتش و سپاه این نهادها را بکلی از مردم جدا نموده و به ابزاری حقیر برای ادامه حاکمیت یک ملای جنایتکار و غارتگر و پادوهای بد طینت و بی کفایت او تبدیل میکند. آیا سران نظامی ایران مانند مصریها و تونسی ها توانائی و قابلیت تصمیم گیری درست در مسیر درخواستهای مردم برای برکناری خامنه ای در این روزهای مهم و تاریخی را دارند؟ روزها و هفته های آینده ما را به پاسخ این پرسش نزدیک تر خواهد کرد.