Saturday, November 4, 2023

توطئه، توهُّم یا واقعیت؟


در سالهای گذشته مطالبی در بلاگهای انگلیسی خودم در باره توهُّم توطئه نوشته و منتشر کرده بودم که اخیرا بدلیل افزایش تنشها در اروپا توجه مرا بیشتر بخود جلب کرد. اوضاع پُر از آشوب امروز دنیا و وقایع عجیب و غریبی که ظاهرا بگونه طبیعی در گوشه و کنار این جهان بویژه اروپا و آمریکا روی داده و میدهد چنین مینماید که، آنچه سالهاست از طرف عده ای در باره آنها هُشدار داده میشد، در حال وقوع یا پیاده شدن است.


در مطلب زیر که در پایان سال 2014 میلادی بزبان انگلیسی نوشته شده، شباهتهای زیادی میان رویدادهای امروز دنیا با جریانهائیکه در آن مطلب به آنها اشاره شده دیده میشود بطوریکه میتواند تائیدی بر وجود یک حرکت و نیروی مرموز و دسیسه گر در جهان باشد. روی کار آمدن یک رئیس جمهور غیر متعارف در آمریکا در سال 2016 و وقایعی که در دوره ریاست او در آمریکا و در سطح جهان روی داد و نیز ظهور یک بیماری بصورت پاندمی در اواخر ریاست او در شرایطی که تاثیرعمیقی در سراسرجهان بجا گذاشت، همه و همه ویژگی و حساسیت شرایط امروز دنیا را نشان میدهد و اینکه جهان در آستانه تغییراتی بزرگ و بیسابقه است.


برای ترجمه این بلاگ تا حدّی از مُترجمهای اینترنتی بهره گرفته شده که البته با بازنگری گسترده و اصلاحات زیاد بصورتیکه در زیر میبینید تهیه شده. امیدوارم مشکلات املائی و انشائی زیادی نداشته باشد. از تذکرات و کامنتهای خوانندگان استقبال میکنم و خوشحال میشوم.  


بیادم میآید که از دوران کودکی داستانهای ترسناکی در مورد پیدایش جنگ جهانی سوم شنیده بودم که در آن همه چیز در جهان نابود خواهد ‌شد. بعدها که به سن بالاتری رسیدم، با خودم فکر میکردم که احتمالاً تأثیرات دردناک دو جنگ جهانی گذشته در مدت زمانی نسبتاً کوتاه، چنین تَوهُّمی را در ذهن اکثر مردم  بوجود آورده که آن روزهای پُر از خشونت و رفتارهای وحشیانه دنیای به اصطلاح متمدن را بیاد میاورند که جهانی را به آتش و بسوی نابودی کشانده بود. زمان زیادی از آن روزها می گذرد اما سایه های شک و بی اعتمادی در ارتباطهای میان ملّتها در زمانه کنونی نشان می دهد که صلح و آرامش هنوز، مثل گذشته در تاریخ جامعه جهانی، شکننده و دور از دسترس است.


نگاهی اجمالی به تاریخ چند هزاره گذشته، ممکن است این انتظار را توجیه کند که به دلیل پیشرفت بشر در توسعه جوامع پیشرفته تر، درک بهتری از وضعیت انسان در این جهان حاصل شود. اما، واقعیت های موجود نمای دیگری را نشان می دهد. از زمانی که قبایل مختلف انسان‌ها به‌جای همراهی و زندگی در هماهنگی، بر سر منابع به یکدیگر حمله می‌کردند و یکدیگر را می‌کشتند، تا به امروز، بهانه‌های جنگ و درگیری در ماهیت تغییر چندانی نکرده است. اما از میان تمام آن درگیری ها، هیچ چیز قابل مقایسه با دو جنگ قرن بیستم در مقیاس خسارات و تلفات نیست که از اروپا شروع شد و تقریباً تمام جهان را در بر گرفت. به نظر می‌رسد پیشرفت و ایجاد فناوری‌های جدید، نه تنها کمکی به کل بشریت نکرده است، بلکه امکاناتی را برای نابودی بیشتر ایجاد کرده است.


با آگاهی به اینکه پیشرفت در فناوری‌ها، اینروزها  امکان کنترل و دستکاری منابع غذایی و انرژی را به نفع بشریت مُهیّا ساخته، شاید تعجب کنیم که چرا تنشها در نقاط مختلف جهان در حال افزایش است؟ گاهی اوقات، به نظر می رسد که یک نفرین، بشریت را مجبور می کند به روش های خاصی رفتار کند و در مسیر خاصی حرکت کند که به یک مرگ فاجعه بار خواهد انجامید. این موضوع همراه با برخی بلایای ظاهراً طبیعی، در مقیاس بی سابقه، بسیاری را به این باور رسانده است که اجرای «روز قیامت»، یا توسط قدرت‌های الهی در حال انجام است یا توسط نیروهائی شیطانی که از هر وسیله ممکن برای به بردگی کشاندن بشر استفاده می‌کنند، در مسیر اجرائی افتاده تا اینها جامعه جهانی را، در راه آماده سازی برای اجرای برنامه های خود برای تصاحب منابع جهانی، مورد بازیچه قرار دهند. این موضوع، شاید در میان برخی دانش آموخته های نو رسیده و نوپا و یا حتی روشنفکران قدیمی، خیلی «روشنفکرنمآیانه» به نظر برسد که سوء ظن نسبت به این تحولات را صرفاً «تئوری توطئه» تلقی کنند، اما شواهد واقعی بسیاری وجود دارد که چنین دیدگاه های ساده لوحانه ای را رد می کند.


فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرنِ پیش، برای مدت کوتاهی، این امید را ایجاد کرد که جهانی جدید و هماهنگ پدید آید و عصر جدیدی از همکاری به سود همه بشریت آغاز شود. سخنرانی پیروزمندانه جورج هربرت واکر بوش، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و اعلام آشکار "نظم نوین جهانی" همه امیدها را بر باد داد و فصل جدیدی را در تاریخ درگیری های جهان آغاز کرد. یکی از قدیمی ترین به اصطلاح "تئوری های توطئه" که در مورد نیروهای خزنده برای تسلط بر منابع جهان هشدار می داد، به وضوح از طریق آن سخنرانی خود را نشان داد. و به قول برخی «بازی پایانی یا نهائی» آغاز شد!


یکی از چهره‌های بدنام در سیاست آمریکا (و دنیای غرب)، که به دلیل تمرکزش بر نابودی اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، برای هموار کردن راه برای استقرار دنیای تک قطبی با رهبری ایالات متحده شناخته شده است، زبیگنیو برژینسکی لهستانی است. اندیشه برژینسکی که از دهه 1960 به سیاست آمریکا کمک کرده، تأثیر عمده ای بر سیاست های جهان غرب در رابطه با روابط سیاسی با شرق و به ویژه اتحاد جماهیر شوروی سابق داشته است.ممکن است دلبستگی آقای برژینسکی به نابودی اتحاد جماهیر شوروی بیشتر تحت تأثیر احساسات شخصی او در انتقام برای سقوط کشورش به دست حاکمان امپراتوری شیطانی در پشت به اصطلاح «پرده آهنین» بوده باشد چون این موضوع. مطمئناً تأثیر مهمی بر مسیر سیاسی که او با افزایش سن انتخاب کرد، داشته است. آقای برژینسکی بیشتر عمر خود را در جهان غرب گذراند و تمام وقت خود را صرف مطالعه (و تدریس در سال های بعد) در مورد راه های شکستن و نابودی نظام شوروی کرد. این که این خوب بود یا بد، هدف این نوشته نیست. هدف این است که دریابیم که چرا و چگونه به جایی که اکنون هستیم رسیده ایم.


آقای برژینسکی در مقدمه کتاب معروف خود «صفحه بزرگ شطرنج» که در سال 1997 منتشر شد، پس از تقدیم این کتاب به شاگردانش «برای کمک به آنها در شکل دادن به دنیای فردا» می نویسد:

 

 دهه پایانی قرن بیستم شاهد تغییر تکتونیکی در امور جهانی بوده است. برای اولین بار، یک قدرت غیر یورآسیائی (بیرون از اروپا و آسیا که منظور او آمریکاست) نه تنها به عنوان داور کلیدی روابط قدرت یورآسیا بلکه به عنوان قدرت برتر جهان ظاهر شده است. و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آخرین گام در صعود سریع یک قدرت نیمکره غربی، ایالات متحده، به عنوان تنها و در واقع، اولین قدرت واقعا جهانی بود.


جدا از غرور کودکانه ای که از این جملات تراوش میکند، به راحتی می توان تحقیری را در آنها  دید که عمداً و آشکارا متوجه کسانی است که در سال های گذشته به نام «اتحاد شوروی» و رهبران آنها شناخته میشدند. گویی وقتی نظام اتحاد جماهیر شوروی برچیده شد، تمام قدرت او نیز از بین رفت و دیگر وجود نداشت. دیدگاه های بیخردانه و خودپسندانه آقای برژینسکی در همه این کتاب به وضوح مشهود است که روسیه را مانند پسر بدی می داند که به خاطر رفتارهای بد گذشته مجازات می شود و اکنون باید به گونه ای رفتار کند که توسط جامعه "کشورهای متمدن" غرب پذیرفته شود.


از سال 1991 تا کنون، روابط غرب با روسیه عمدتاً تحت تأثیر چنین دیدگاه هایی بوده است که در «صفحه بزرگ شطرنج» بیان شده است. اروپا و اوکراین، به گفته آقای برژینسکی، جایی است که آخرین بازی قبل از ایجاد نظم جدید در جهان انجام می شود. تجزیه روسیه به همراه ایجاد یک امپراتوری اسلامی جدید در خاورمیانه که قلمرو وسیعی از مرزهای هند در شرق تا مرزهای مصر در غرب را تحت کنترل دارد، تنها دو مورد از پیش نیازهای چنین تحولاتی است.  از آنچه در حال حاضر در جهان میبینیم میشود دید که تلاشهای زیادی برای اجرائی کردن طرحهای مطرح شده در کتاب آقای برژینسکی و رسیدن به "نظم نوین جهانی" در حال انجام است.


باید در نظر داشت که آقای برژینسکی مبتکر و مخترع این گونه دیدگاه ها و اندیشه ها نیست، بلکه انتقال دهنده ای است برای به نمایش گذاشتن دیدگاه هایی که پیشینه ای کهن دارد و ایجاد کشوری به نام "ایالات متحده آمریکا" یکی از آن طرحها یا اندیشه ها بوده است که با توجه به منابع مختلف، بزرگترین دستآورد آنست.


در تاریخ 15 شهریور 1393 مقاله ای در سایت روسی رادیو اروپای آزاد (ایرانی ها آن را با نام رادیو فردا می شناسند) منتشر شد با عنوان: "در انتظار جنگ جهانی سوم: جهان چگونه تغییر خواهد کرد"


در این مقاله می خوانیم که روسیه و به ویژه رهبر روسیه، ولادیمیر پوتین، چقدر شرور است و روسیه مسئول تمام درگیری های جهان از فلسطین گرفته تا عراق و داعش، آفریقا و همه جا و در نهایت اوکراین است. . نویسنده استدلال می کند که بخش های زیادی در قلمرو روسیه وجود دارد که مردم می خواهند از روسیه جدا شوند و همه آنها را با نام و مکان مشخص می کند. نویسنده همچنین استدلال می‌کند که شکستن روسیه در بخش‌های مختلف برای اقتصاد خوب خواهد بود و راه را برای ایجاد یک جهان چند قطبی هموار می‌کند، به این معنی که روسیه مانع اصلی در راه شکوفایی جهان است و بنابراین هرگونه تلاش برای تجزیه روسیه از جمله جنگ  توجیه پذیر است.


بیشتر مطالب و استدلال هایی که در این مقاله آورده می شود، تکرار مطالب کتاب «صفحه بزرگ شطرنج» آقای برژینسکی است. به نظر می رسد یک طرح بزرگ برای ایجاد موقعیتی در حال انجام است که روسیه با قدرت های غربی، یعنی آمریکا و اتحادیه اروپا مواجه شود. چندی پیش در مقاله ای که در واشنگتن پست منتشر شد، وضعیتی فرضی مطرح شد که در آن روسیه بر سر آلاسکا با آمریکا مقابله خواهد کرد. این موضوع حتی در این مقاله جدید نیز مطرح شده است که باعث می شود به این فکر کنیم که منبع این ادعا و سایر داستان ها کجاست و چه انگیزه هایی پشت همه آنها نهفته است؟ زمانی که یک بار موضوع «الحاق آلاسکا» با پوتین مطرح شد، او به شوخی گفت که آلاسکا خیلی سرد است و روسیه آن را به آمریکا فروخته است.


به نظر می‌رسد بی‌ثباتی کنونی در بازار نفت و کاهش غیرواقعی قیمت نفت هدف یا اهداف خاصی را در نظر میگیرد که یکی از آنها اقتصاد روسیه است و حدود 20 درصد تولید ناخالص داخلی آن وابسته به فروش نفت است. به نظر می رسد از زمانی که بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه بود، چیزهای زیادی در روابط روسیه و ایالات متحده تغییر کرده است. با توجه به آنچه در حال حاضر به ویژه در خاورمیانه و اوکراین در این زمینه می بینیم، آن روزها را باید «ماه عسل» پس از فروپاشی شوروی دانست! درخواست جرج بوش (پدر) برای "اروپای کامل و آزاد" ممکن است درواقع اشاره ای به رویدادهای آینده در مورد اروپا بوده باشد که شامل بخش بزرگی از روسیه می شود. همانطور که در نقشه هایی که اخیراً در سایت رادیو فردا همراه با مقاله ای که پیشتر به آن اشاره شد منتشر شده است.  


رابرت هانتر از دانشگاه جانز هاپکینز در مقاله ای در آگوست 2014 ادعا کرد که روسیه نمی تواند به طور واقع بینانه خود را مانند دوره رژیم شوروی در طول جنگ سرد از جهان منزوی کند. این درست پس از اعلام این موضوع است که روسیه در بسیاری از مناطقی که ایالات متحده دارای منافع  خارجی و امنیتی است، «همجوار» است. البته جای تعجب نیست که این مناطق از قطب شمال تا قطب جنوب را در بر میگیرد، جایی که به گفته آقای هانتر، ایالات متحده و روسیه هر دو دارای منافع و نگرانی های امنیتی مشترک هستند. آقای هانتر می‌گوید: «هیچ‌کس نمی‌تواند از یک جنگ سرد جدید منتفع شود، و هم روسیه و هم غرب (و دیگران) باید تلاش کنند تا همه عاملهای حیاتی در جهتی حرکت کنند که بتواند بنفع همه کشورهای درگیر باشد."

باید پرسید بقیه مردم دنیا چطور؟


در بخشی از مقاله میخوانیم "غرب باید به تصرف کریمه توسط پوتین و تهدیدهائی که بقیه نقاط اوکراین و نیز، قانون نهایی هلسینکی 1975 و یادداشت بوداپست 2004 را نقض می کند، پاسخ دهد. ایالات متحده و متحدانش باید با اقدامات نظامی و اقدامات دیگر برای اطمینان دادن به متحدان نگران  در اروپای مرکزی مبنی بر اینکه عضویت در ناتو به معنای آن چیزی است که ادعا میکند، وارد عمل شوند". منظور او البته اینست که جنگ با یک عضو پیمان ناتو بمعنی جنگ با همه اعضای ناتو است و از این سُخن بدون هیچ شکی می توان صدای طبل جنگ را به وضوح شنید.

 و نیز وقتی در بخش دیگر میخوانیم:(نقل قول)

 "ما همچنین باید درک کنیم که اگر در آینده روسیه بخواهد با جهان همراه باشد، ما باید در آن اتفاق سهمی داشته باشیم به گونه‌ای که به یک بازی مجموع مثبت (بُرد بُرد) تبدیل شود، و اگر قرار باشد ما نقش خود را به درستی ایفا کنیم و متقابلا انتظار داشته باشیم که پوتین هم نقش خود را ایفا کند، پس باید با تحلیل استراتژیک در مورد مطالبات یک سیستم بین المللی کارآمد، نه فقط در مورد اروپا، بلکه برای تمام نقاط جهان که روسیه لزوماً در آن حضور خواهد داشت، شروع کنیم.این بازنگری نباید فقط در باره آنچه می‌خواهیم باشد، ​​بلکه دریافت عمیق از آنچه برای اهداف اساسی، در ایجاد یک سیاست در اروپا که اساساً متفاوت از آنچه در قرن بیستم حاکم بود باشد، که شانس موفقیت را داشته باشد.


این شامل بازگشت به چشم انداز اولیه جورج اچ دبلیو بوش و بیل کلینتون درباره «اروپای کامل و آزاد»، شامل همه عناصر استراتژیک کلیدی آن است. این امر مستلزم یک ارزیابی صادقانه از آنچه از اواخر دهه 1990 به بعد اشتباه بوده است، - اشتباه در غرب، به ویژه ایالات متحده، و اشتباه در روسیه، میباشد. این شامل ادامه تلاش برای فراتر رفتن از رویکرد قدیمی و بی اعتبار توازن قوا برای امنیت در اروپا، همراه با درک حوزه های منافع است. شاید روسیه پوتین یا روسیه بعد از پوتین نتوانند و نخواهند بر این اساس،حالا یا بعدا، پیش بروند. اما سه هدف اساسی غرب پس از جنگ سرد هنوز هم به طور عینی بهترین مبنا را برای آینده ای اروپایی تشکیل می دهند که به نفع همه اعضای آن خواهد بود و اگر به درستی اجرا شود، از الزامات مشروع هیچ یک از آنها کم نخواهد کرد" پایان نقل قول.


یا خواندن اینها، به ما یادآوری میشود که چگونه جهان به یک صحنه بازی در قدرتنمائی سیاسی برای تسلط بر منابع و انحصار قدرت و رهبری در دستان گروهی که عمدتاً از میان طبقه خاصی در سرزمین های اروپای غربی آمده اند تبدیل شده است اگرچه ممکن است حتی در آنجا ساکن نباشند.


وقایعی که اینروزها در سرتاسر جهان حتی در غیر محتمل‌ترین مکان‌های دور از انتظار اتفاق می‌افتد، برای برخی افراد، نشانه‌هایی را می‌رساند که بشریت دارد به سمت آرماگدون یا آخر الزمان  که از زمان‌های قدیم پیش‌گویی شده است پیش میرود. برای برخی از مردم، ناآرامی و مبارزه ای که این روزها در بیشتر نقاط جهان شاهد آن هستیم، نشان دهنده افزایش آگاهی اکثریت در زمینه مبارزه برای حقوق خود علیه حاکمان و دیکتاتورها است. اما کسانی هستند که در پشت همه این وقایع دست‌های دسیسه گر و شیطانی را می‌بینند که عمدتاً به نظر می‌رسد جهت و طرح خاصی در آنها وجود دارد. واقعاً در دنیای ما چه می‌گذرد؟ آیا ما فقط محکوم هستیم که در یک بازی در این "صفحه بزرگ شطرنج" مانند مُهره پیاده ای باشیم که برای دیگران قربانی میشوند؟


چند سال پیش، دیمیتری مدودف که در آن زمان رئیس جمهور روسیه بود، در یک سخنرانی بی‌سابقه در تلویزیون، خطاب به کشورهای ناتو، به آن‌ها درباره گسترش به شرق هشدار داد که برخلاف توافق آنها و علیه امنیت روسیه بود. او در آن سخنرانی آشکارا اعلام کرد که روسیه در حال فعال سازی مجدد پایگاه های موشکی هسته ای خود میباشد که شهرهای بزرگ جهان غرب را هدف قرار می دهد. این نشان می دهد که وضعیت چقدر جدی است. چند سال قبل. در سال 2008، یک حادثه جدی در گرجستان بر سر موضوع آبخازیا و اوستیا رخ داد. درگیری بین گرجستان و روسیه تقریباً به جنگ تبدیل شد. نیروهای روسیه مستقر شدند و ناتو برخی از کشتی های خود را به منظور ارائه "کمک های بشردوستانه" به گرجستان به دریای سیاه فرستاد. این اقدام ناتو با واکنش بسیار جدی روس ها همراه شد و آمریکایی ها ناچار شدند به کمک رسانی بسنده و به سرعت منطقه را ترک کنند.


پس از آن رویداد، تبلیغات گُسترده ای در رسانه های غربی بر ضد ناسیونالیسم روسی و بویژه بر ضد شخص ولادیمیر پوتین صورت گرفت. ناسیونالیسم روسی به عنوان فاشیسم به تصویر کشیده شد و مسائل اجتماعی جزئی در جامعه روسیه با یک دموکراسی نوپا بزرگنمائی شد تا با سیاه نمائی رهبران آنجا و ایجاد شرایط انقلابی برای بی ثبات کردن روسیه  از انتخاب مجدد ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه پیشگیری شود. پس از ناکامی در جلوگیری از انتخاب مجدد پوتین که به نظر می رسد شرورترین فرد از سوی تشکیلات سیاسی و رسانه های غربی شناخته می شود، تمرکز بر اوکراین معطوف شد تا کار را انجام دهد و از ایجاد یک امپراتوری دیگر بوسیله روسیه که در حال تبدیل به یک مانع بزرگ بر سر راه "نظم نوین جهانی" است جلوگیری کند.


به نظر می رسد رویای غربیها برای انحصار قدرت و تحمیل "نظم نوین جهانی" با  رُشد مُجدد و سریع روسیه و ایجاد یک اتحاد سیاسی و اقتصادی جدید میان چهار کشور از بزرگترین کشورهای غیرغربی برزیل، روسیه، هند و چین، که با پیوستن آفریقای جنوبی در سال های اخیر تکمیل شد، در حال نابودی است. تلاش های فریبکارانه رسانه های غربی برای نشان دادن ناسیونالیسم جوان و نوپای روسیه به عنوان دومین ظهور کمونیسم در روسیه بعنوان خطری برای "جهان آزاد"، اعتبار خود را از دست داده. غربیها در سالهای اخیر با کوشش برای مداخله های آشکار و پنهان در امور روسیه تلاش می کنند در روند بازسازی این کشور، که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بپا خواسته، دچار مشکلات کنند.


وقایع چند سال اخیر در اوکراین پس از اینکه پیشنهاد عضویت در اتحادیه اروپا توسط دولت اوکراین رد شد، همه نشانه هایی را دارد که نشان دهنده جدی بودن وضعیت برای همه جهان است. پس از اینکه از رویارویی مستقیم روسیه و غرب در سوریه اجتناب شد، اوکراین به میدان جدیدی برای رویارویی تبدیل شد تا برای روسیه مشکلاتی ایجاد کند و آن کشور را به جنگی بکشاند که نه تنها برای آنها بلکه برای بسیاری کشورهای جهان ویرانگر خواهد بود. اثر انگشت سازمان‌های اطلاعاتی غربی را می‌توان در بسیاری از مناطق نه تنها در اوکراین، بلکه در کشورهای خاورمیانه که ثبات خود را برای ایجاد زمینه‌ای برای نظم نوین در جهان از دست دادند، یافت.


ظهور سریع و شگفت‌انگیز یک سازمان تروریستی جدید با ایدئولوژی اسلامی (داعش) در شمال عراق و بخش‌هایی از سوریه را که ظاهراً بدون هیچ زمینه ای و مانند قارچ روییده است، هرگز نمی‌توان حادثه ای اتفاقی یا نتیجه اختلافات دیرینه فرقه‌های اسلامی دانست. این سازمان شبه نظامی بدون پیش زمینه و ناگهانی در حالیکه بگونه ای گسترده مجهز به انواع توپخانه سنگین وتجهیزات حمل و نقل متناسب با نیازهای یک ارتش مدرن امروزی بود به وجود آمد. شواهد زیادی برای حمایت از ایجاد ارتش آزاد سوریه بوسیله سازمانها اطلاعاتی غربی بویژه "سی آی اِی" و "اِم آی 6" وجود دارد و نیز از حمایتهای دولت عربستان که خواهان پایان دادن به حاکمیت علویان(از گروههای شیعی) در سوریه هستند. گروه داعش در واقع از همین تشکیلات ارتش آزاد سوریه ریشه گرفت.


در وقایعی که در کشورهای شمال آفریقا پیش آمد و به سرعت توسط تبلیغات غربی به "بهار عربی" نامگذاری شد، دولتهای  تونس، لیبی و مصر با دستکاریهای مخفیانه از طریق قیام های ظاهرا توده ای و نیز حتی مداخله آشکار نظامی،بطور موفقیت آمیزی سرنگون شدند. بعد از آن، موج جنبشهای اسلامی در منطقه به راه افتاد و این به وضوح نشان داد که همه آن رویدادها جهت خاصی داشتند و در مسیری برای رسیدن به هدفهای ویژه ئی قرار داشتند. به نظر می رسید که یک برنامه از پیش تعریف شده و مرموز برای دستیابی به اهداف خاصی در حال کار است. به قدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر، دو سال پس از درخواست رئیس جمهور ایالات متحده برای حضور آنها در سیاست مصر به عنوان پیش شرط برای ادامه کمک مالی سالانه یک میلیارد دلاری آنها به دولت مصر، نمی توانست نتیجه توانایی شگفت انگیز اخوان المسلمین در بدست آوردن حمایت مصریها وتسخیر قلبها و پشتیبانی آنها  در این مدت کوتاه باشد.در پیشینه تاریخی اخوان المسلمین، از روزی که تشکیل شده، شواهد انکار ناپذیری از نقش و دخالت تشکیلات سرّی اطلاعات غربی (بویژه انگلیس) وجود دارد.


الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه، پس از حوادث اخیر در اوکراین، به مشکل بزرگی برای قدرت های غربی که ظاهرا نگران تمامیت ارضی اوکراین بودند، تبدیل شد. ناآرامی ها و درگیری ها بین ارتش و مردم  روسی زبان شرق اوکراین،  پس از برکناری  ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهور منتخب دموکراتیک، به شیوه ای شبیه بهار عربی، منجر به درگیری سیاسی شدید بین کشورهای غربی و روسیه، و اعمال تحریمهای اقتصادی و تعلیق عضویت روسیه در گروه جی هشت شد. برخورد سرد رهبران غربی در اجلاس سران "جی بیست" در برابر ولادیمیر پوتین رهبر روسیه در واقع نمایانگر اوج این اختلافات بود که منجر به خروج زود هنگام پوتین از آن اجلاس شد تا نشانه ای از عمیقتر شدن شکاف میان رهبران غرب با رهبران روسیه بعنوان یک کشور قدرتمند شرقی باشد. مدتی پیشتر، میخائیل گورباچف، که قهرمان "پرسترویکا" بود و در آن آغاز روند فروپاشی شوروی را رقم زده بود، در باره بر پا شدن یک جنگ سرد تازه در روابط شرق و غرب هشدار داده بود.


شکست غیرمنتظره ارتش آزاد در سرنگونی دولت سوریه و برکناری اخوان المسلمین از قدرت در مصر، دقیقاً به همان روشی که رئیس جمهور منتخب قبلی حُسنی مبارک برکنار شده بود، نشان از نیاز به راه حلی برای بازگرداندن کارها به مسیر مطلوب برای رسیدن به "نظم نوین جهانی" داشت. برای دستیابی به همراهی عناصر سرکش که به نظر می‌رسد عامل نگرانی‌های بسیاری در مسیر «نظم جدید» در جهان هستند، به شرایط جنگی نیاز مبرم بود. و اینگونه است که مشکل اوکراین شروع می شود. همه چیز حاکی از وجود یک برنامه و عملیات حیله گرانه برای آماده کردن جهان برای انحصار قدرت توسط یک سیستم شیطانی است که از طریق شبکه ای از سازمان ها و نهادهای مختلف که از قرن پیش (و در برخی موارد، از خیلی پیشتر) به طور آشکار یا پنهان در حال فعالیت بوده اند.

 

موضوع به بردگی کشیدن ملّتها یا مردم ضعیفتر از طریق وابستگیهای اقتصادی و مالی در جهان بارها مطرح شده است، اما بحران اقتصادی سالهای گذشته در یونان و پرتغال نشانه آشکاری از پیامدهای ویرانگر چنین مسائلی است. با درک این موارد بود که، مردم آیسلند تصمیم گرفتند در سال 2011 درخواست اروپایی ها برای پرداخت وام های ناعادلانه برای پیوستن به اتحادیه اروپا را رد کنند و دولت آیسلند تمام روابط خود را با سیستم بانکی بین المللی قطع کرد تا به یک "حاکمیت ملّی مستقل" تبدیل شود.

سخنرانی رئیس جمهور روسیه در هفته پایانی اکتبر 2014 ، توجه همه آنهائی را که مایل به دیدن خطر سیاستها و برنامه های خزنده ای که جهان را در مسیر رویارویی فاجعه بار قرار می دهند هستند، جلب کرد. این برنامه ها تنها کسانی را که نگران از دست دادن موقعیت خود به دلیل از بین رفتن "وضعیت موجود" هستند، راضی می کند. البته اگر جهان تصمیم بگیرد تا از آشفتگی فعلی بیرون بیاید، از میان رفتن نظم نوین اجتناب ناپذیر است.


واضح است که روس‌ها و چینی‌ها آنقدر قوی هستند که بتوانند از قلمرو و منافع خود دفاع کنند. اما اگر دیگران اوضاع را به همین شکل نبینند و در دامی که ترفندهای عوامل نظم نوین برای آنها آماده کرده است بیفتند، چه اتفاقی می‌افتد؟ شاید پاسخ این موضوع با کاوش بیشتر در تاریخ رویدادهای مختلف در جهان غرب باشد که جدا از برخی پیامدهای مثبت، آثار خود را در برخی از مخرب ترین امور تاریخ بشر در این سیاره نیز بر جای گذاشته است.

سهراب فردوس

چهارم نوامبر سال دو هزار و بیست و سه 4/11/2023

 در اینباره بیشتر خواهم نوشت