Tuesday, December 3, 2013

نقش مهم نیروهای نظامی در تلاش برای نجات کشور

در هفته های گذشته، روزی گفتگوی یکی از مخالفان جمهوری اسلامی را با یکی از تلویزیونهائی که از خارج از کشور پخش میشود میشندیدم. نام ایشان زیاد مهم نیست چون بیشتر آنهائی که در خارج از ایران خود را فعٌالان مخالف جمهوری اسلامی میدانند و هر از گاهی با درست کردن یک تشکیلات تازه با یک نام دهان پرکن میخواهند خودشان را متفاوت نشان بدهند، در واقع همه مانند هم حرف میزنند و چیز تازه ای ندارند که به عنوان چاره جوئی به مردم تحویل دهند. نکته ای که توجٌه مرا بخود جلب کرد اظهارات قاطع و ظاهراً کارشناسانه ایشان بود که بعنوان راه حلٌی برای پیشبُرد امور مخالفت با جمهوری اسلامی و دستیابی به هدفهای "براندازانه" مخالفان ارائه میشد.

در این اظهارات، ایشان که زیر نام "سکولارهای دموکرات" ظاهراً خودشان را در جبهه مخالفانِ "بر انداز" حکومت اسلامی در ایران هم میدانند، گفتند که مردم ایران میتوانند با استفاده از موقعیت موجود که در پناه انتخاب شدن رئیس جمهور تازه برای مذاکره میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا پیش آمده، حقوق حقه خود را از مقامات جمهوری اسلامی مطالبه کنند و برای نمونه به نامه ای که از سوی برخی دست اندر کاران مطبوعات و نویسندگان برای رفع "سانسور" به مقامات جمهوری اسلامی نوشته شده اشاره کرد که با "رعایت" خطوط قرمزی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی روشن شده برای گرفتن این حق قانونی خود اقدام کرده اند.

شنیدن این حرفها از اینگونه مخالفان پُر حرف و بی عملی که هنوز که هنوز است خود را، همچون دون کیشوت که آسیابهای بادی را هیولاهای ترسناک میدید و به جنگ با آنها میرفت، در مبارزه بر ضد شاه و رژیم گذشته میدانند، چندان عجیب نیست. ایشان ظاهراً میخواهند از نخستین کسانی باشند که در تاریخ، با کارهائی مانند نامه نگاری، در زیر سایه "امکانِ" رابطه با آمریکا، زمینه را برای رسیدن به هدفهای "براندازانه" بر ضد نظام جمهوری اسلامی فراهم کنند. بنظر میرسد که گذشت چند دهه از بر قراری جمهوری اسلامی و وقایعی که در طول این چند دهه روی داده هیچ درسی برای آنهائی که هنوز دل در گرو الطاف دولتهای غربی بویژه آمریکا به موضوع حقوق بشر در ایران دارند، نداشته است. این بیماری متاسفانه در میان مخالفان درونی رژیم اسلامی هم شیوع پیدا کرده بگونه ایکه بنظر میرسد حالا دیگر همه امیدها به "رابطه با آمریکا" گره خورده!

سالها بود که دُکانداران "مرگ بر آمریکا" آنچنان ابزاری از این چند واژه ساخته بودند که دست همه مخالفانِ بی عمل و بی خبر از همه جا را (بویژه در میان دار و دسته ای که خود را "چپی" میدانند) از پشت بسته بود. "مرگ بر آمریکا" در واقع هدیه ای بود که همین مخالفان بی خاصیت از روز نخست در دامن جمهوری اسلامی گذاشتند که ملایان هم آنرا به حربه ای کاری برای سرکوب همان گروه و بقیه مردم تبدیل کردند. نتیجه کار این شد که جمهوری ملایان با کمک باندهای بزهکاری که در هرج و مرجِ روزهای پر آشوب و هیجانهای انقلابی از زندانها آزاد شده بودند و "مرگ بر آمریکا" را بلند تر و بهتر از دیگران فریاد میزدند، با بوجود آوردن یک تشکیلات مافیائی بکمک دار و دسته مرموزی که در همان روزها از راههای گوناگون به ایران وارد شده بودند، چنگ بر هستی ملتی انداخت که در این گیر و دار همچون کشتی بی ناخدائی سرنوشت کشور خود را به امواج انقلابی بی هدف و خانمان بر انداز سپرده بود.

امروز دیگر ظاهراً "مرگ بر آمریکا" جذابیت خود را برای برخی از دست داده در حالیکه عده ای همچنان به ادامه بهره برداری از این دُکان اصرار دارند. روزگاری، در ضمن اینکه دست اندر کاران بالا مرتبه جمهوری ملایان در پس پرده با مقامات آمریکائی به ساخت و پاخت مشغول بودند، اگر کسی سخنی دال بر دوستی با آمریکا بر زبان میآورد سروکارش با غُل و زنجیر اسلامیون و یا به سلٌاخ خانه آنها میافتاد اما امروز این موضوع کم کم دارد از مُد افتاده میشود! اگر سخنی جز در تائید سیاستهای "نزدیکی با آمریکا" از کسی بیرون بیاید مورد حمله مدافعان خارج نشین حکومت اسلامی قرار میگیرد چون بزعم آنان، این موضوع نشان از دعوت برای حمله نظامی آمریکا به ایران و همسوئی با اسرائیل است! مثلاً اگر بگوئید که پس آنهمه سرو صدا و هوار هوار برای "حقوق بشر" در ایران که دولت "بشر دوست" آمریکا در پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی براه انداخته بود چه شد و چرا دولتِ حاضر در آمریکا دیگر دنبال "حقوق بشر" ایرانیان نیست معلوم میشود شما میخواهید آمریکا به ایران حمله کند!

در این هیر و ویر، گروهی آدمهای خوش خیال هم دلشان را به این خوش کرده اند که با بر قراری رابطه میان جمهوری اسلامی و آمریکا و بر طرف شدن تحریمها همه مشکلات برای مردم ایران آسان میشود بدون اینکه معلوم باشد که این امیدواری از کجا سر چشمه میگیرد. مگر تحریمها چه مدت است که بر قرار شده؟ آیا همه مشکلات ایران از تحریمهاست؟ آیا پیش از تحریم همه جا گلستان بود و مردم ایران همه در رفاه و آسایش زندگی میکردند؟ در چند دهه گذشته بجز مدت کوتاهی، جمهوری اسلامی با همه کشور های غربی بجز آمریکا، دارای روابط سیاسی و اقتصادی بوده. این روابط چه موقع و کدام اثر مثبتی در زندگی مردم ایران داشته؟ چه موقع ماشینهای اعدام ملایان از کار ایستاده؟ چه موقع زندانهای جمهوری اسلامی پُر از زندانیانی که با اتهامهای واهی و بی پایه به زنجیر کشیده شده و به گروگان گرفته شده اند نبوده؟

وجود یا عدم وجود رابطه با آمریکا هیچ اثرمهمی در بهتر یا بد تر شدن شرایط مردم ایران نخواهد داشت. این تنها دست اندر کاران رژیم جمهوری اسلامی و آفتابه کشان آنها هستند که از این موضوع، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، سود خواهند برد. شاید مهمترین بخش از تشکیلات جمهوری اسلامی که از این روابط سود ببرد سپاه پاسداران باشد که اینروزها، بخشی از آن، با کارهای گسترده در زمینه های گوناگون به سپاه قاچاقچیان، سپاه مواد مخدر فروشان، سپاه بازاریان و یا حتی سپاه قوٌادان و پا اندازان تبدیل شده. این دار و دسته با تثبیت برخی عناصر خود در مراکز قدرت، سپاه پاسداران را به ابزاری برای دستیابی به هدفهایِ مافیائیِ خود تبدیل کرده اند و در حالیکه خود در پس پرده به ثروت اندوزی و خوش گذرانی مشغولند، دیگران را به شهادت طلبی و انقلابیگری تشویق میکنند.

از حدود دو سال پیش وقایعی در شمال آفریقا شروع شد که بسرعت در منطقه گسترش پیدا کرد و ثبات بیشتر کشور های منطقه را زیر تاثیر خود گرفت. بدون شک این وقایع که خوش خیالان ساده اندیش به تقلید از دستگاههای تبلیغاتی غربی آنرا "بهار عربی" نامیدند پیش آمد ساده و بی مقدمه ای نبود. البته قصد من در اینجا بر رسی چرائیِ آن وقایع نیست. آنچه میخواهم در اینجا به آن اشاره کنم وقایعی است که اخیراً در مصر پیش آمد و نشان داد که چگونه وجود عناصر میهن پرست و هُشیار در تشکیلات نظامی این کشور آنها را از گیر افتادن در دامی که به همٌت دستگاههای امنیتی جهانِ باصطلاح آزاد برای آنها طراحی شده بود بیرون کشید. گرفتاری مصریها البته هنوز کاملاً بر طرف نشده و اگر هشیاری آنها ادامه نیابد چه بسا که در آینده دچار سناریوئی مانند ترکیه بشوند که به تصفیه گسترده در تشکیلات نظامی و بیرون راندن همه یا بیشتر عوامل ملی گرا در آن انجامید.

آنچه در سال 1979 در ایران پیش آمد وجود یک هشیاری در میان نظامیان ایران را میطلبید تا با یک حرکت درست و میهن پرستانه کشور را از افتادن بدام هرج و مرج طلبان و ماجرا جویان وابسته به بیگانه نجات دهد، همانگونه که در مصر پیش آمد. امروز دیگر قدرت نظامی کشور بیشتر در دست سپاه پاسداران متمرکز شده و آنها هستند که در این بُرهه از تاریخ ایران مسئولیت نجات کشور را از شرایط کنونی که انواع فساد نه تنها دستگاههای سیاسی بلکه بخش مهمی از دستگاههای نظامی را هم در بر گرفته، بر دوش دارند. بدون شک در تشکیلات نظامی سپاه همچون ارتش، بسیاری افسران شریف و میهن دوست در حال خدمت هستند که بدور از فساد مانده اند. آنها هستند که در شرایط مناسب و با هشیاری باید برای رهانیدن مام میهن از دست عوامل فاسد و وابسته به بیگانه دست بکار شوند و زمینه را برای بر قراری یک حاکمیت ملی و فرا گیر مهیا کنند.

بدون شک، برقراری حاکمیت ملی و آزادیهای فردی هرگز نمیتواند پیش از برقراری امنیت و ثبات در هیچ کشوری بر قرار شود. این خیالی خام بیش نیست که فکر کنیم بدون امنیت و ثبات میتوان به دموکراسی رسید. بزرگترین دشمن آزادی، هرج ومرج و بی ثباتی است. بهمین دلیل بود که دشمنان ملت ما در سال 1979 ثبات کشور ما را هدف قرار دادند تا به هدفهای ناجوانمردانه خود دست یابند. زمینه های بی ثباتی با دروغهای بزرگی که طی سالهای متمادی بوسیله دستگاههای اطلاعاتی و رسانه های خارجی مانند بی بی سی پخش و بوسیله افرادی بی خرد و نا آگاه در جامعه به گردش در می آمد، مهیا شده بود. نتیجه آن بر قراری یک سیستم دموکراسی مافیائی بود که در آن چند گروه از دزدان و بزهکاران با غارت هست و نیست ملت بخوبی با هم در سازش هستند در حالیکه اکثریت مردم با فقر و بیچارگی دست به گریبانند.

در طول چند ماه که از آغاز کار حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور میگذرد، تعداد اعدامهای رسمی در جمهوری اسلامی به بیش از دویست رسیده. بنظر میرسد که مهمترین فرآورده جمهوری اسلامی تبدیل جامعه ایران به یک جامعه بزهکار است که ماشین اعدام در آن هیچگاه توقف نمیکند. اخیراً کار اعدام و زندان ایرانیان در خارج از کشور هم برای خود رونقی پیدا کرده! گروهی نادان و بی خبر یک روز بدنبال وعده های دروغین یک ملا برای آب و برق و نان مجانی راه افتادند و ثبات و امنیت کشور و ملتی را بباد دادند اما امروز دیگر از آن نانی که داشتند هم خبری نیست . حالا دیگر مردم ایران تنها باید دل به این خوش کنند که اعدام نمیشوند یا مانند امثال ستار بهشتی و زهرا کاظمی و هزارانی دیگر، بوسیله اوباش حاکم در کشور در کمال نامردی و بی شرافتی بقتل نمیرسند. آیا "طلب کردن حق" از دژخیمان جمهوری اسلامی با نامه نگاری شدنی است؟

جامعه امروز ایران را میشود به طور کلی به دو دسته بخش کرد که در آن، یک دسته "گروگان" و دسته دیگر "گرو گانگیر" هستند. بخش اول بیش از 95 در صد جامعه را شامل میشود که در مقابل بخش کوچکتر از هیچگونه توانائی بر خوردار نیست و هیچگونه حقوقی ندارد. بخش کوچکتر همه اهرمهای قدرت و کنترل را در اختیار دارد و با یک نظم و روش مافیائی همه مقدرات بخش بزرگتر را اداره میکند. هر گونه حرکت در بخش بزرگتر جامعه که در جهت مخالفت با قدرت مافیائی براه بیافتد بشدت سرکوب میشود و در صورت لزوم با دستگیری یا اعدام گروهی از بخش بزرگتر که معمولا عده ای از آنان در سیاهچالهای گرو گان گیران و با بهانه های گوناگون اسیر هستند، مواجه میشود.

در این میان گروهی از مردمِ "به گروگان گرفته شده"، بجای هر گونه عمل برای نجات خود، به ساختن شعر و شعار های باصطلاح میهنی روی آورده اند و اینجا و آنجا با بکار گیری و تکرار داستانها و نامهای قهرمانان دلیرِ استوره ای و تاریخی، دل خود را به این خوش کرده اند که با این قصه ها مردم را به حرکتی وادارند در حالیکه در بیشتر موارد خود را "دلیرانه" در پشت صورتکها و نامهای مستعار پنهان میکنند! آنهائی هم که جسارت بیان حرفهای خود بشیوه ای آشکار دارند، در جلو چشم آدمهائی که تا آخرین لحظه ها برای آنها کف میزدند و ابراز احساسات میکردند، به زنجیر کشیده شده و به گروگان گرفته میشوند بدون اینکه هیچگونه مقاومت و اعتراضی از سوی آن جمعیت "تشویق کننده" نشان داده شود! زهی جوانمردی! زهی شرافت!

مرحوم احمد کسروی روزی با تاسف در یکی از کتابهای خود نوشت که بیشترِ مردم ایران در شرایط دشواری به جای استقامت گرایش به پستی و تسلیم دارند. او این مطلب را در رابطه با زمانِ هجوم مغولها به ایران گفته بود اما آنچه امروز ما در ایران میبینیم چندان از آن دور نیست. خیلِ فرصت طلبانی که با نقش مُهر نماز بر پیشانیِ خود (یا بدون آن) خود را بردهِ لقمه نانی در خدمت جنایتکاران کرده اند نشان دهنده عمق نادانی و ناآگاهیِ گُسترده در جامعه ایرانیست. دین و مذهب برای این دار و دسته، همانند اربابانشان در حکومت، چیزی جز یک دُکان نیست. چگونه میشود از یک چنین مردمی انتظار داشت برای رهائی خود از دست ملاهای اهریمن صفت بکوشند؟ واقعیت اینست که بیرون شدن از این اوضاع به شهامت و شجاعت آشکار و هشیاری در عمل نیاز دارد. با نامه نگاری یا شعرهای قشنگ و شعارهای قهرمانانه نمیشود کاری برای نجات میهن از چنگ مُشتی جنایتکارِ دروغباف انجام داد حتی اگر با این کارها خودمان را راضی و خوشحال کرده باشیم.

ایران امروز در یکی از بد ترین شرایط که در تاریخ بیسابقه بوده قرار دارد. حکومت یک دار و دسته عوام فریب و متظاهر که بآسانیِ آب خوردن مرتکب هر نوع جنایتی میشوند کشور را به جائی کشانده است که هر روزِ آن بد تر از روز پیش است. این موضوعِ "ذکر مُصیبت" آنقدر تکرار شده که دیگر اثرِ خود را از دست داده! ظاهراً همه از این امر با خبرند اما چاره جوئیها از شعر و شعار و نامه نگاری فرا تر نمیرود! بزرگترین مسئولیت برای نجات کشور امروز بر دوش عناصر میهن پرست و ملی گرا در میان نیروهای نظامی و انتظامی است که میتوانند همانگونه که در مصر دیدیم، با برکناری فرمانروایان بی کفایت و خلافکار و پدید آوردن یک زمینه امن برای جامعه، کشور را بسوی بنیان گذاری یک قانون اساسی آبرومند و برقراری یک حکومت واقعاً مردمسالار هدایت کنند.

ممکن است این مطلب بگوش برخی خوش آیند نباشد چون مطابق توهماتی که بگونه کلیشه در میان بسیاری از ایرانیان( و همچنین بسیاری از مردم دیگر بویژه در کشور های مشرق زمین) در باره دموکراسی رایج است، نظامیان نمیتوانند در برقراری دموکراسی نقش داشته باشند. واقعیت اینست که، در شرایطی مانند آنچه امروز در ایران حاکم است، زمینه برقراری یک دموکراسی بجز با همکاری نیروهای میهن پرست و ملی گرای نظامی نمیتواند بوجود بیاید. به همین دلیل است که تلاش بسیاری برای از میان برداشتن احساسات میهن پرستانه و جایگزین کردن آن با افکار افراطی دین گرائی (بویژه در میان نظامیان) از سوی عواملی که در خدمت بثمر رساندن ایدئولوژی "گلوبالیزاسیون" یا "جهانی شدن" هستند، بکار گرفته شده تا حساسیتهای میهنی و ملی در برابر نیروی دین و مذهب مجبور به عقب نشینی باشند و باین وسیله میهن پرستی بی اعتبار و کمرنگ شود. آنروز که حساسیتهای میهن پرستانه ناپدید شود، فرمانروائی نیروهای اهریمنی بر دنیا رقم خواهد خورد. و این آغاز یک دوره بسیار بد نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان است


سهراب فردوس
دوم دسامبر دو هزار و سیزده